اردی بهشت !

نامش که می آید  انگار  تصویری گنگ  و رنگ پریده از پس ذهنت جان می گیرد ، رگ های سرخ و سیاهت را بالا و پایین می کند که برسد به  هزارتوی قلبت

که شاه نشین شود و هزار خاطره تکثیر کند در تک تک سلول هایت .

هزار غزل می جوشد از چشمانت و فکر می کنی به این که چه خوب شد خداوند سعدی را آفرید .

اردی بهشت  بوی شیراز می دهد و عطر حوض آرزوها بلند می شود از آن . همان حوضی که سکه هایش زیر نور خورشید سعدیه می تابند بر آرزوها .



از سعدی گفتن هم سخت است هم راحت . می توانی چند جور حرف بزنی و هی کلامت عوض شود . می شود از شاعرانگی اش کم کنی و نقبی بزنی به علوم انسانی دیگر مثل جامعه شناسی و سیاست .

وقتی نام سعدی را در دنیای مجازی جست و جو کردم رسیدم به صفحه ای که برای همدلی و همراهی با مردم مصر باز شده بود و شعر سعدی شده بود شعارشان . آن جا هم  حرف از بنی آدم بود و بی قراری دگرعضوها برای بی قراری عضوی مصری .

البته آزادی خواهان مصری تنها کسانی نبودند که مصلح الدین ما را بردند به دنیای سیاست . پیش تر و به بهانه ی شروع سال نو رئیس جمهور ایالات متحده هم خطاب به مردم ایران شعر شیخ را لای خطابه اش جا داده بود.

سر در سازمان ملل متحد هم که سال هاست واژگان سعدی ما را به آسمان برده اما حیف ...حیف که اعضای محترم  یو . ان  مدت هاست از یاد برده اند این بیت ها را . فراموش کرده اند گاهی به آسمان نگاه کنند و به یاد بیاورند که اعضای یک پیکرند .

         این نوشته ی پریشان رسید به آخر و من دلم می خواهد از قول خودش به سعدی بزرگوارمان بگویم :

 

تو با این حسن نتوانی که روی از خلق درپوشی

که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی