شکسته باد دل ما به یاد غربت تو
به یاد روزی که شکست حرمت تو
هنوز سرو و صنوبر به شانه می لرزند
نسیم تا که بخواند حدیث غربت تو
نسیم می داند قبر مخفی تو کجاست
نسیم می وزد از سمت سبز تربت تو
کم است اگرچه همه غنچه ها دهان بشوند
برای گفتن از رنج بی نهایت تو
مدار دنیا دائر مدار درد شده است
شنیده تا ای مادر! یک از مرارت تو
نسیم تا که برای تو روضه می خواند
چه ابرها که بگریند در مصیبت تو
نسیم، مرثیه خوان غریب و کولی توست
همیشه هست در آنجا که هست صحبت تو
شکسته شد هرجا دلی، نسیم آنجاست
برای زنده دلان بس همین کرامت تو
شکسته است دل من، دلم شکستنی است
ندارد این دل طاقت چنانکه طاقت تو
شکسته است دل من که راه یافته ام
به آستان سخن گفتن از قداست تو
دل شکسته حریم خداست، او اینجاست
زبان گشوده ام امشب اگر به مدحت تو :
تویی که جان و جهان هست در ولایت تو
تویی که عالم و آدم گواه عصمت تو
نه روز حشر که در روزهای دنیا هم
همیشه چشم جهانی ست بر شفاعت تو
دل شکسته ام از غیر چشم پوشیده است
که بسته دیده ی امید بر عنایت تو
علی که کهف زمان بود خود زمانِ حزن
پناه برد به آیینه ی محبت تو
دریغ از آن آیینه که شد شکسته دریغ
از آن جسارت هایی که شد به ساحت تو
برای اثبات حق مرتضی، دردا
نیاز بود در آن محکمه شهادت تو
***
عجیب نیست، مصیبت ز بس که سنگین است
خدا در آید امشب اگر به هیئت تو
***
نسیم می وزد و من شکسته می گریم
به یاد روزی که شکست حرمت تو