دیگرگون
نقدی و نظری به کتاب " گزیده ی شعر جنگ و دفاع مقدس " به انتخاب و توضیح زنده یاد سید حسن حسینی
یک : درباره مولف
آموزگاران دو گونه اند. گونه ی نخست : آنها که به شاگردانشان خیلی اعتماد نـدارند. دیگر گونه : آنها که به شاگردانشان خیلی اعتماد دارند. عدم یا وجود این اعتماد است که طرز گفتار و رفتار و شیوه ی آموزش آموزگاران را شکل می دهد. فرض کنید آموزگاری را که احتمال می دهد دانش آموزانش بسیار شکننده، آسیب پذیر و خام فکر هستند. این آموزگار هنگام تدریس هرگز هرچه در ذهن دارد را بیان نمی کند. او در حین صحبت بسیاری مفاهیم را از بین بسیاری مفاهیم دیگر انتخاب می کند. نه اینکه بخواهد "بهترین و زیبا ترین" ها را انتخاب کند. بلکه می خواهد "سالم ترین و کم خطر ترین" ها را انتخاب کند. یعنی عملیات خودسانسوری هنگام تدریس در ذهن او جریان دارد. مثلا فرض کنید پیش خودش می گوید "اگر فلان حرف را بزنم حاشیه درست می شود". به بیان روشن تر، ما در این آموزگار شاهد نوعی نفاق هستیم که حاصل ترس و عدم اعتماد است. حالا آموزگار دیگری را فرض کنید که فکر می کند دانش آموزانش افرادی محکم، استوار و تیزهوش هستند. این آموزگار دیگر مانند آموزگار پیشین عمل نمی کند. او خیلی صریح و بی پروا نظراتش را بیان می کند. حتی اگر حدس بزند بخشی از سخنانش امکان دارد برای بعضی بسیار عجیب و پریشانی آور باشد، پیش خودش می گوید "شاگرد من خودش قدرت تفکر و اختیار و اجتهاد دارد و می تواند همه ی مسائل را در خود هضم کند و به اندیشه ای درست برسد".
این "نفاق" و "شجاعت" هیچ کدام ارزش مثبت یا منفی اخلاقی ندارند. اینها دو گونه روحیه و طرز فکرند که شاید هرکدام مناسب دوگونه موقعیت متفاوت باشند. یقینا آنجا که شاگردان خام فکرند گونه ی نخست بیشتر جواب می دهد و آنجا که شاگردان تیزهوشند گونه ی دوم. اما عملا آموزگارانی که اهل اعتمادند، در بیشتر کلاس هایشان صریح هستند و آموزگارانی که اهل اعتماد نیستند در بیشتر کلاس های شان محتاط . چه درست چه غلط.
زنده یاد سید حسن حسینی برخلاف رایج شاعران و آموزگاران ادبیات، درگروه "دیگرگونه" ها بود. نماد مشخص شاعر و آموزگاری صریح. یعنی نقطه ی مقابل شاعرانی مثل استاد محمد جواد محبت یا زنده یاد قیصر امین پور. با این وصف، شاگردانی که بخواهند از این آموزگار بهره مند بشوند نه تنها باید روحیه ی او را به خوبی بشناسند بلکه باید روحیه ای مشابه داشته باشند. پس اگر شاگردان این آموزگار صریح، قرار باشد افرادی نازک نارنجی باشند که هرچه استاد گفت را بی نقد و حلاجی بپذیرند، هرگز ارتباط خوبی بین آموزگار و شاگرد برقرار نمی شود:
ناز پروردِ تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شيوه ی رندان بلاکش باشد

کسی که از راه آثار و کتاب های زنده یاد سید حسن حسینی می خواهد شاگردش باشد؛ باید مثل خود ایشان روحیه ای نقاد، صریح و بی پروا داشته باشد. یعنی همانگونه که می بیند آموزگارش چقدر دقیق و صریح دیگران را نقد می کند، شاگرد هم باید واژه های آموزگار را با نگاهی دقیق و نقادانه ببیند. شاگردی که اینچنین، شاگردی آموزگار دیگرگونه را بکند، یقینا از شاگردان آموزگاران نوع نخست پیش است. چرا که آموزگاران نوع نخست اصطلاحا "ماهی" را به شاگرد می دهند درحالی که آموزگاران دیگرگونه "تورِ ماهی گیری" را.
دو : درباره کتاب
گزیده ی شعر جنگ و دفاع مقدس _آنگونه که مولفش_ کتابی ست دیگرگون و بی شبیه در تاریخ ادبیات، مخصوصا به خاطر دو خصیصه؛
یکم : این کتاب جدی ترین و علمی ترین تلاشی ست که در راستای بررسی سروده های دوران جنگ صورت گرفته است
دوم : این کتاب مدلی نو و مناسب است برای نقد و معرفی سروده های یک دوره یا یک گروه از شاعران
پیش از این، گزیده های بسیاری از شعر دفاع مقدس فراهم آمده بود اما عموما یا دقت این مجموعه را نداشت یا طراوتش را. آن زمان که گزیده ی شعر، خالی از دقت بود عموما زمانی بود که گردآورنده اثر، شاعری بود که مطالعات ادبی پراکنده ای داشت و دانشی متوسط. آنگاه که گزیده ی شعر از طراوت بی بهره بود اکثرا وقتی بود که مولف دانش ادبی گسترده ای داشت اما شاعر نبود. و وقتی هم که گزیده نه طراوت داشت نه دقت، یقینا گردآورنده نه شاعر بود نه از اهالی جدی ادبیات. مثلا فرض کنید یک ناشر یا یک ژورنالیست بود که فقط چهره های معروف و دوستان خود را در کتاب قرار می داد. اما درمورد کتاب مورد بحث ما، داستان کاملا متفاوت است زیرا شاعری که این کتاب را جمع آوری کرده خود فردی بوده که در قریحه و دانش شعری کمتر کسی را می توان با او مقایسه کرد. یک شاعر و ادیب کامل. این دو ویژگی است که باعث شده مجموعه نه تنها از طراوت و دقت بسیاری برخوردار باشد بلکه مقدمه ی کوتاهش بیشتر از پایاننامه های ضخیمی که دراین موضوع نوشته شده اند، دارای مطالب علمی باشد. (مهمترین این مطالب تقسیم بندی شعر آن دوران است به سه گروه : 1شعر جنگ 2 شعر دفاع مقدس 3 شعر مربوط به جنگ.) از این گذشته در کتاب، بعد از بسیاری از شعرها، نقد یا نظر کوتاهی نوشته شده است که به جز آشنایی سریع ما با یک شاعر و یک گونه ی سرایش، اطلاعات کاربردی و فراوانی را در اختیار مخاطب _مخصوصا مخاطب جوان_ قرار می دهد. برای مثال، ذیل شعری از "عباسعلی مهدی" با مطلع : "بستند از این پنجره ها بازترین را/ بردند به انجام سرآغاز ترین را"؛ زنده یاد حسینی درمورد ردیف "ترین" و اولین مبتکرش که زنده یاد "منوچهر نیستانی" بود، همچنین کارنامه ی تکرارهای بعدی و امتیاز همین غزل در میان دیگر تکرارها؛ اطلاعات موجز و مفیدی را در اختیارمان قرار می دهد. از دیگر موضوعاتی که سید حسن حسینی در این کلاس های جمع و جور برای شاگردانش مطرح می کند می توانم به موضوعاتی چون "پیشینه ی ردیف های طولانی"، "پیشینه و بستر شیوع وزن های بلند"، "رواج زبان شعری زنده یاد نصرالله مردانی یا قالب شعری علی معلم در بین شاعران انقلاب" و "پدیده ی شعر سفارشی" اشاره کنم.

یقینا این ویژگیهای منحصر به فرد باعث دیگرگونه بودن و خوب بودن کتاب شده است تا آنجا که ناشر کتاب، به فکر انتشار کتاب های دیگری مشابه نمونه ی نخست _ولی با موضوعات دیگر_ افتاده است. از جمله کتاب "رصد صبح" که به قلم محمد کاظم کاظمی با بررسی شعر شاعران جوان انقلاب منتشر شده است.
سه : نقد کتاب
سید حسن حسینی خیلی بزرگ تر و بشکوه تر از آن است که فقیری چون مرا اجازه ی نقد او باشد. اما از آنجا کسانی که شایسته ترند پس از گذشت ده سال از نگارش کتاب هنوز آنچنانکه شایسته است دست به کار نشده اند به خودم این اجازه ی بزرگ را دادم. از این گذشته، از آنجا که اعتقاد دارم به عنوان فردی که از راه آثار زنده یاد حسینی شاگرد او بوده، باید شگرد او _یعنی نگاه نقادانه و صریحش_ را داشته باشم، از اجازه گذشته ام و حتی به خودم دستور دادم این یادداشت را بنویسم.
همانطور که در بخش نخست گفتم زنده یاد حسینی شاعر و ادیبی صریح بوده و اهل اعتماد به دیگران و همچنین اعتماد به نفس. و همانطور که اشاره کردم چنین فردی هنگام سخن گفتن و نوشتن خیلی اهل مصلحت اندیشی نیست. اگر هم در ذهنش بعضی واژه ها را کنار بزند و بعضی را انتخاب کند، دنبال واژه های "سالم و کم خطر و حاشیه نساز" نیست. بلکه به دنبال واژه ها و عبارات "زیباتر، دقیق ترو رساتر" است.پس چنین فردی خیلی کاری به این ندارد که ممکن است الآن در یک وضعیت عاطفی خاصی باشد و پس فردا که از این وضعیت خارج شد، کلمات مناسب آن وضعیت خاص هم از سرش خارج می شود. نوشته ی چنین فردی صرفا نمایانگر میزان دانش نویسنده در آن برهه ی زمانی نیست. بلکه تا حدی نمایانگر عواطف او هم در آن لحظات هست. انگار که شعر باشد. اما متن علمی نباید خیلی شاعرانه شود. آنچنانکه شعر نباید خیلی علمی شود. و گرنه ماهیتشان عوض می شود. این صراحت برای منی که به دنبال کتاب "سید حسن حسینی" هستم و با عوالمش آشنایی دارم صد در صد مفید است اما برای کسی که به دنبال "گزیده ی شعر جنگ و دفاع مقدس" است و خیلی دوست دار نویسنده و آشنا به دنیایش نیست، در بعضی مواقع غیر مفید و گمراه کننده است. متاسفانه منِ عاشق سید حسن حسینی، منی که اولین شاعری که برایم از نوجوانی الگو شد، شاعر "گنجشک و جبرئیل بود" و منی که هنوز هم خیلی او را دوست دارم گاهی که این کتاب را می خوانم احساس می کنم شاعرانی که آن زمان در حلقه ی دوستان مرحوم حسینی بودند، در کتاب از مصونیتی خاص بهره مند اند و اگر هم نقد می شوند با بیانی مهربان و پدرانه است و مرحوم حسینی حتما نقد را با ستایشی بزرگ _بزرگتر از نقد_ تمام می کند. اما بسیاری از شاعرانی که سید حسن حسینی با آنها رابطه ی خاصی نداشته است و با عوالمشان آشنا نبوده به طور بی رحمانه ای نقد شده اند و گاهی این بی رحمی حتی به بی دقتی و اشتباه هم کشیده شده است. برای اثبات مدعایم چند شاهد می آورم. ابتدا از دوستان :
اگر تعارفات و مصلحت های انقلابی و دینی و اخلاقی را کنار بگذاریم و بخواهیم حقیقتا صریح باشیم ، همه می دانند شعر خانم فاطمه راکعی بین سه درجه ی کیفی در رتبه ی سوم قرار دارد. یعنی شعرهای ایشان در بهترین حالت خود (که مربوط به گذشته بوده است) شعر درجه ی سه ی دفاع مقدس بود. بی تعارف هیچ کس هیچ شعری را از ایشان زمزمه نمی کند و به یاد ندارد. البته این ایراد نیست. چون شاید ایشان هیچگاه نخواسته اند همه ی تلاش خود را برای شعر بگذارند. آنچنانکه می بینیم ایشان یک مدیر با سابقه و یک سیاستمدار نسبتا مشهور نیز هستند. اما چه دلیلی دارد مرحوم حسینی اینقدر برای حضور ایشان در این گزیده دلیل بیاورند و ضعف های ادبیشان را با توجیهات اخلاقی و انسانی بپوشانند؟ مثلا چه ضرورتی دارد بحث "فدا کردن میل به تغزل به خاطر یک مصلحت انقلابی" زیر یکی شعرهای خانم راکعی مطرح شود؟ چه ضرورتی به جز ضرورت دوستی؟ آیا بهتر نبود این بحث ذیل شعر و نام مرحوم سپیده کاشانی مطرح شود؟ کدام یک از این دو شاعره از میل به تغزل و تفنن خود، بیشتر برای انقلاب گذشته اند؟ کدام یک شعرهای شان در زمان خودشان تاثیر گذار تر بود؟ کدام یک حقیقتا مظلوم تر بودند؟

برویم سراغ یکی دو نفر از کسانی که جزو حلقه ی انجمن شاعران ایران نبودند. (حلقه ای که آن زمان شاعرانی چون زنده یادان حسینی و امین پور و همچنین محمدرضا عبالملکیان، ساعد باقری، سهیل محمودی، حسین اسرافیلی و فاطمه راکعی در آن حضور داشتند) :
در نظر سنجی ای که چند سال قبل از شاعران و نویسندگان انقلاب درمورد تاثیرگذارترین شاعر انقلاب انجام شد رتبه ی اول به زنده یاد امین پور اختصاص یافت، رتبه ی دوم به زنده یاد حسینی و رتبه ی سوم مشترکا به زنده یاد سلمان هراتی و استاد علی معلم. این میان، علی معلم تنها شاعری بود که هنگام نظر سنجی در قید حیات بود و از محبوبیت و جذابیتی که شاعران عموما پس از مرگ خود پیدا می کنند بی بهره! این مسئله به کسی که علی معلم را نشناسد و نخوانده باشد می فهماند او یقینا فرد بزرگی است و اگر هنگام نظرسنجی در قید حیات نبود احتمالا رتبه اش در نظر سنجی بهبود پیدا می کرد! آنکس هم که علی معلم را بشناسد می داند قالب ابداعی او (مثنوی با اوزان بلند) چه جایگاه بلندی در ادبیات معاصر دارد و می داند بسیاری از مثنوی های او سرشار از مسائل و مفاهیم دفاع مقدس است. حال زنده یاد حسینی کدام شعر علی معلم را برای این گزیده انتخاب کرده است؟ پاسخ بسیار عجیب خواهد بود : یک غزل عاشقانه! روی چه حسابی؟ فقط به خاطر یک بیت که در آن واژه ی "شهید" وجود دارد
سیه بهر شهیدانت چه پوشم؟
دریغ کشتگانت خوردنی نیست
راستش را بخواهید ادبیات کهن ما از این کشته ها و شهیدان بسیار دارد. اگر اینگونه است، چرا شعر حافظ و سعدی را در این گزیده نیاوردند. حالا بیت قبلی علی معلم را بخوانید:
به آزار حضورت کی پریشم؟
که طبع نازکت آزردنی نیست
این درحالیست که در بین آثار معلم، بسیار مثنوی ها بود که که اولا مثنوی بود! (یعنی قالب تخصصی علی معلم) دوما با موضوع مرتبط بود. مثل مثنوی "یا خمینی" که پر است از واژه های "شهادت" و نخل" و "سنگر". یا خیلی مثنوی های دیگر. از این گذشته مرحوم حسینی در ذیل شعر دیگری (کشف آفتاب/ سلمان هراتی) نیز که درمورد مثنوی های علی معلم صحبت می کند، پس از بیان مطالب درست و دقیق مطلبی را عنوان می کند که در درستیش می توان شک کرد. ایشان نوشته اند : "بسیاری در این وادی {یعنی مثنوی اوزان بلند} سر در پی معلم گذاشتند ولی از آنجا که زاد و توشه ی ذوقی و علمی او را نداشتند به سرعت ته کشیدند. برادران افغانی ما در خراسان از زمره ی سرگردانان این وادی به شمار می روند" . اینکه بسیاری از آغاز انقلاب تا همین حالا به پیروی مثنوی های علی معلم شعر گفتند و اینکه بیشترشان در این کار صد در صد شکست خوردند، حرف اشتباهی نیست. بلکه بسیار هم درست است. اما باید توجه داشت اولا : یکی از کسانی که در آغاز انقلاب دچار این پیروی بد شد خود زنده یاد دکتر حسینی بودند با مثنوی وزن بلندشان که در کتاب هم صدا با حلق اسماعیل به چاپ رسیده است و اصلا اثر درخور تاملی نیست. پس جوانمردانه بود به این تلاش نا موفق هم اشاره ای می شد ( البته تمرین دوم مرحوم حسینی که جزو کارهای متاخر ایشان بود یعنی "مردابها و آبها" مثنوی بی نظیر و شگفتی ست) . دو دیگر اینکه : اگر منظور از "برادران افغانی ما در خراسان" محمد کاظم کاظمی ست، قضاوت زنده یاد حسینی در اینباره دور از انصاف و دانش است. اگر یک شاعر پس از علی معلم در سرودن مثنوی اوزان بلند توانا بوده باشد و بتوان گفت پیروی او در این شیوه، از تقلید گذشته و به اجتهاد و شگردی نو رسیده است یقینا آن یک نفر محمد کاظم کاظمی است.
دوباره می رویم به سراغ یکی از دوستان :
واضح است اگر بخواهیم بگوییم شاعری در شعرش دارای یک ویژگی سبکی است نباید این ویژگی در سبک های دیگر و افراد دیگر مخصوصا گذشتگان آن شاعر وجود داشته باشد، در غیر این صورت دیگر آن ویژگی عمومی ست نه مخصوص سبکی خاص. تکرار از ویژگی های شعر پارسی مخصوصا شعر دوران سبک خراسانیست. در شعر نیمایی هم به چند صورت وجود دارد. اول : تکرار ترجیع وار که در شعرهای زنده یاد اخوان ثالث و استاد شفیعی کدکنی بسیار مشاهده می شود. دوم تکرار متوالی یک نیم مصرع، که درکارهای زنده یادان سپهری و فرخزاد بسیار وجود داشت. با این حال زنده یاد حسینی در آغاز نوشته اش برای شعر محمد رضا عبدالملکیان (نامه) می نویسد : "تکرار از ویژگی های سبکی عبدالملکیان در شعر نیمایی و قالب های سنتی است" که این نظر فقط یک نظر لطف ست نه یک نظر علمی. نه اینکه بخواهم بگویم آقای عبدالملکیان شاعر خوبی نیست یا زنده یاد حسینی هیچ نقدی به او وارد نکرده است. محمد رضا عبدالملکیان یکی از شاعران خوب و جدی دوران دفاع مقدس است، زنده یاد حسینی هم صرفا از ایشان تعریف نکرده است، اما همین از روی لطف برشمردن ویژگی سبکی، نشان می دهد مولف در شعر عبدالملکیان چقدر به شعر نظر داشته است و چقدر به شاعر.
تا این سطر در نقدِ نقدهای سید حسن حسینی، به دو نفر از "دوستان" و دو نفر از "دیگران" پرداختیم. یکی از "دوستان" شاعر درخشانی نبود اما مورد مهربانی بسیار مولف واقع شده بود، یکی دیگر از "دوستان" شاعر موفقی بود، اما مولف موفقیتی بیشتر از واقع برای او قائل شد. یکی از "دیگران"، شاعر بزرگی بود و شعرش می توانست بسیار مدنظر این کتاب باشد اما مولف درمورد سبک سرایش او کمی دچار بی دقتی شده است. دیگر شاعری هم که ازشمار "دیگران" بود، بی آنکه شعرش موضوع این کتاب باشد درچند کلمه با کمی بی انصافی کل پرونده ی درخشان شاعریش در هم پیچیده شده بود. از میان دیگر "دوستان" و "دیگران" دو شاعر هستند که با چهار شاعر قبلی متفاوتند و رویکرد مولف به آنها هم قابل بررسی ست اما نه به روشنی شاعرانی که ذکرشان رفت و به همین خاطر من فقط اشاره ای کوتاه به این رویکردها می کنم. یکی زنده یاد دکتر قیصر امین پور و دیگری دکتر علی رضا قزوه.

رابطه ی شخصی زنده یاد حسینی با زنده یاد امین پور بسیار بیشتر از یک علاقه و دوستی ساده و بسیار متمایز با رابطه اش با دیگر "دوستان" بوده است. ایشان در یکی از کتاب های خود به نام "براده ها" جمله ای به این مضمون دارد : "یک هنرمند بزرگ آنگاه بزرگی خود را ثابت می کند که در مقابل هنرمند بزرگتر از خود فروتن باشد" گویا این "هنرمند بزرگتر" همواره از زمان آشنایی سید حسن حسینی با قیصر امین پور (که به همت یوسفعلی میرشکاک در ابتدای انقلاب صورت گرفته بود) همیشه شعر و شخصیت قیصر امین پور بوده است و به همین خاطر همیشه و در همه جا ما رد پای این عشق و فروتنی را می بینیم. تا آنجا که ستایش از قیصر امین پور از مقدمه ی کتاب شروع می شود و بررسی شعر دیگر شاعران از متن کتاب. تا آنجا که اولین شعر بررسی شده از زنده یاد امین پور انتخاب شده است و تا آنجا که درمیان همه ی ستایش هایی که زنده یاد حسینی از قیصر امین پور کرده است اگر یک جا رد پای نقدی کمرنگ را ببینیم، زنده یاد حسینی واژه ی "جسارت" را با لطافت و رندی همراه این نقد کرده است. و تا خیلی جاهای دیگر. سخن نگارنده ی این یادداشت این نیست که دکتر امین پور شایسته ی این ستایش ها نبوده اند یا اینکه وجود این برادری و الفت بین دو شاعر بزرگ سرزمینمان زیبا نیست. اما می توان پرسش کرد آیا در یک نقد علمی ما می توانیم اینگونه علاقه ی شخصی خود را به یکی از موضوعات آشکار کنیم؟ و این کار چه از لحاظ علمی و چه از لحاظ اخلاقی چقدر درست است؟ آیا این مسئله نیز گویای بیش از حد شاعر بودن مولف در نقدهایش نیست؟
رویکرد دکترحسینی در این کتاب به علیرضا قزوه نیز بسیارعجیب و قابل توجه است. علیرضا قزوه یکی از جریانساز ترین و درخشان ترین شاعران انقلاب است و همیشه مرکز بیشترین نگاه ها و توجهات بوده است. در این کتاب نیز تعداد شعرهایش از دیگر شاعران بیشتر است (با 6 شعر) اما شاید از آنجا که او نیز در حلقه ی انجمن شاعرانی ها نبوده است، بران ترین صراحت ها ی زنده یاد حسینی بر پیکره ی شعر او فرود آمده است. با این همه نمی توان گفت به او ستم آشکاری شده است چرا که هم بیشترین شعرها از آن اوست هم بیشترین نقدها. گفت که : هر که بامش بیش برفش بیشتر و گفت که :ظلم علی السویه عدل است. اما از حساب و کتاب های اخلاقی که بگذریم باز هم این حجم زیاد شعر و نقد از یک نفر برای یک نقد علمی و چنین کتابی جای سوال دارد.
درمورد تعدادی دیگر از نام هایی که در این کتاب آمده است هم نقدهایی به ذهنم می رسد که قرار نیست همه شان در این یادداشت جا بشوند! اما از یک نام نمی توانم بگذرم، چون اولین بار که نقد جناب حسینی را بر شخصیت ایشان خواندم واقعا نظرم نسبت به ایشان کاملا منفی شد و این نظر منفی با من بود تا زمانی که خود به بررسی شعر و جایگاه و شخصیت ادبی این شاعر پرداختم و فهمیدم مدتها دچار سو تفاهم بودم. نقدهای زنده یاد حسینی بر شخصیت شاعران در چند جای دیگر کتاب هم وجود دارند اما آنها یا بسیار مودبانه تر و لطیف ترند یا درمورد کسانی ست که هم بسیار جوان تر از مرحوم حسینی هستند (و جای شاگردش بودند) و هم شعر و شخصیت چندان قابل اعتنایی ندارند. اما زنده یاد نصر الله مردانی هم بزرگتر از جناب حسینی بودند، هم شعر و شخصیت والایی داشتند هم اینکه خود جناب حسینی در ابتدای سرایششان بیار تحت تاثیر ایشان بودند. با این حال جناب حسینی از شدت صراحت و اعتماد به نفس با به کار بردن چند واژه توهین آمیز، بی شک به این غزلسرای بزرگ سرزمین فارس ستم کرده است و اگر یک نفر در این کتاب واقعا مظلوم باشد کسی جز نصرالله مردانی نیست. روح هر دو بزرگمرد شاد!
باری، "گزیده ی شعر جنگ و دفاع مقدس" یک تجربه ی موفق در زمینه ی نقد آثار ادبی بود که نقاط قوتش بر نقاط ضعفش غلبه داشت و نقاط ضعفش هم چراغ تجربه های آینده شد. اما خواننده ای از این کتاب بهره ی کافی را می برد که همچون نویسنده اش دارای روحیه ای نقاد و صریح و در گروه انسان های دیگرگون و "خلاف آمد عادت" باشد.
هرچند:
"دل پرده پرده خون شود تا پرده دیگرگون شود"
اما:
"جان تاریک من اینک مثل دریا روشن است"

ریزنویس
1 اسفند 90 "دیگرگون" در مجله همشهری پایداری منتشر شد. اما تاریخ نگارشش به حدود شش ماه قبل باز می گردد. گفتم در همین روزها که ایام "رفت و آمد" سید هم هست اینجا باز بنویسمش
2 متاسفم برای پرشین بلاگ، برای پرشین بلاگ متاسفم. با این بلایی که به سر وبلاگ سید حسن حسینی آورده... خاک بر سرشان.
3 مرتبط : پست امسال محمد رضا ترکی ---> یک رباعی برای سید حسن حسینی
4 مرتبط : پست امسال سید احمد نادمی ---> شعری منتشر نشده از سید حسن حسینی
5 باز نشر : در سایت شاعران پارسی زبان
اینجا نخستین وبلاگ جدیام بود. بلاگفا که خراب شد، بخش عمدهای از مطالبم پاک شد. بخشی از مطالب پاک شده اینجا را توانستم بازیابی کنم و در یک «به رنگ آسمان» دیگر در «بیان» بارگزاری کنم. یک وبلاگ تازه هم با نام «در آن نیامده ایام» در بیان و اینستاگرام راه انداختم و هماکنون در آن حوالی مینویسم.