در خوانش حمله ی رسول جعفریان به آقای قرائتی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
«و لا تقف ما لیس لک به علم ،
سوره: اسراء . آیه: 36

در خوانش حمله رسول جعفریان به آقای قرائتی
وقتی در سرزمین مسلمانان یک روحانی اهل فضل جوان _آن هم بی داشتن دلیل موجه_ یک روحانی اهل علم کهنسال را مسخره می کند _آن هم پیرمردی که در این زمانه ی شلوغ، دلهای بسیاری را متوجه حقیقت توحید کرده است_ یعنی میتوانیم نمره ی قابل قبولی به تلاش زمامداران آمریکا و انگلیس و اسرائیل و سعودی و دیگر دوستانشان بدهیم.
روزهای پایانیِ تیرماه 91 مفسر و معلمِ قرآنِ به نام و گرانقدر روزگارمان حجت الاسلام محسن قرائتی در میان کتابداران سخنرانی کردند؛ و در روزهای آغازین مردادماه همان سال تاریخ دان و نویسنده ی مشهور و فعال سالهای اخیر حجت الاسلام رسول جعفریان در سایت خبرآنلاین این سخنرانی را مسخره کردند. سوال: چرا نویسنده ی وبلاگ به رنگ آسمان اکنون به سراغ این موضوع می رود؟ چون مثل همیشه به خاطر مشغولیات کاری و غاری دیر فهمیدم چه شده است. و خیلی هم اتفاقی. و تازه اولش هم که داشتم موضوع را بررسی می کردم، فکر می کردم خبر تازه است. و اگر صحبت تلفنی امشبم با احمدآقا به طور اتفاقی به این مبحث نمی رسید، ایشان هم درباره ی زمان واقعه ی اتفاقیه به من تذکر نمی داد و من هم نمی فهمیدم و ... . علی ایحال به نظرم موضوع آنقدر مهم و پرداخته نشده است که بخواهم به آن بپردازم. ولو برای خدا، یا تاریخ، یا دوستان، یا فرزندان و نوادگانم.
اگر
شیعه ای هستید که از کشته شدن اسطوره ها و تحقیر و تخریب الگوهای خوب جامعه تان
نگران یا خشمگین می شوید؛
یا اگر حقیقت جویی هستید که می خواهید با حقیقت، بی نقاب تلقی و تلقین رسانه های
عمومی زمانه روبرو شوید؛
یا اگر دوستدار فکر و فلسفه اید و می خواهید با سنجش عیار سخنان دیگران، راهی پیدا
کنید به اندیشه؛
توصیه می کنم یادداشت آقای جعفریان را بررسی کنید. چه با من چه بی من. و اینک بررسی
من:
(در آن یادداشت سخنان آقای قرائتی با رنگ صورتی و نوشته های آقای جعفریان با رنگ مشکی نوشته شده است. که نمی دانم این انتخاب رنگ از آن خود نویسنده است یا مسئولین سایت خبر آنلاین، علی ایحال در اینجا نوشته های من ِ رو سیاه، سیاه است، نوشته های آقای جعفریان، صورتی، و نوشته های حاج آقای قرائتی، سبز.)
عنوان یادداشت آقای جعفریان این است: «برای آقای قرائتی و علم متاسفم».
و مقدمه اش اینچنین:
«اخیرا آقای حجت الاسلام قرائتی مطالبی در میان کتابداران در باره کتابخوانی و ماهیت علم مفید مضر و بی فایده بیان کرده اند که باید از آن اظهار تأسف کرد. اظهار تأسف برای مردمی که در دنیای علم و دانش فعلی، به توصیه ایشان باید با کنار گذاشتن هر نوع مطالعه ای، فقط قرآن بخوانند.
در مطالبی که آقای قرائتی در میان کتابداران بیان کرده، چنان شأن علم و عالم و دانش با استدلالهای سست و بی پایه کوچک شده که آدمی با مرور بر آن می تواند به عمق فاجعهای که در تمدن اسلامی برای عقب ماندگی ما رخ داده پی ببرد.
مقدمتا باید عرض کنم که یکی از دشواریهای ما در این تمدن اسلامی، و یکی از اصلی ترین علل عقب ماندگی ما همین تعریف نادرست از علم است که سبب شده ما مسلمانان دانش و دانایی را جز در حوزه متون دینی کنار گذاشته، به بهانه خواندن قرآن و با استناد به برخی از استدلالهای بظاهر دینی اما در باطن ضد علم، علوم طبیعی و ریاضی را خوار کنیم.
شگفت آن که اکنون هم پس از آن که پانصد سال است غرب با تصرف حوزه علم و دانش دنیا را تحت سلطه خود در آورده، یک مربی دینی، با موقعیت و محبوبیتی که به خاطر مثل ها و داستانهایش دارد، دوباره به بیان آموزه هایی پرداخته است که اگر ما به آنها عمل کنیم ما را به دوره انحطاط بر می گرداند. البته روشن است که خواندن قرآن به عنوان کتاب هدایت توصیه ای است قرآنی و دینی، اما آیا همه متفکران مسلمان، حتی در امر هدایت دینی، تنها به خواندن قرآن تمسک کرده اند؟ جای حدیث کجاست؟ جای تأمل و تفکر کجاست؟ جای این همه فقه و حقوق کجاست؟ جای این همه تاریخ اسلام کجاست؟
بنده البته از آقای قرائتی و امثال ایشان که وقت و فرصت سیما و صدا را غالبا گرفتهاند، انتظاری ندارم، از کسانی انتظار دارم که تصور می کنند ایشان باید در باره هر چیزی اظهار نظر کند و الزاما باید پخش شود.»
بررسی مقدماتیِ مقدمه
یک: آقای جعفریان ادعا کرده اند که آقای قرائتی توصیه کرده اند باید هر نوع مطالعه ای را کنار گذاشت و فقط قرآن خواند.
دو: آقای جعفریان ادعا کرده اند که آقای قرائتی با استدلال های سست و بی پایه شان علم و عالم را فرو کاسته اند.
سه: آقای جعفریان معتقدند یکی از اصلی ترین علل عقب ماندگی ما تعریف نادرست آقای قرائتی از علم است.
چهار: آقای جعفریان معتقدند که آقای قرائتی یک مربی دینی است که موقعیت و محبوبیتش را به خاطر مثل ها و داستانهایش دارد.
پنج: آقای جعفریان معتقدند اکنون که پانصد سال است غرب با تصرف حوزه علم و دانش دنیا را تحت سلطه خود در آورده عمل به آموزه های آقای قرائتی ما را به دوره ی انحطاط می برد.
شش: آقای جعفریان آقای قرائتی را به خاطر حضور زیادشان در سیما مورد طعنه قرار داده اند. همچنین به خاطر سخنانشان درباره ماهیت علم مفید، مضر و بی فایده اظهار تاسف کرده اند.
ما برای بررسی نهایی مواضع بالا عجله نمی کنیم، چون آقای جعفریان هنوز سخنانش تمام نشده و خودش از ما خواسته عجله نکنیم:
«عجله نکنید و از آنچه عرض کردم، تعجب نکنید. اگر مطالبی که در فارس و خبرآنلاین از قول ایشان نقل شده درست باشد، مرور بر آنها میتواند خوانندگان محترم را با عمق این نگاه نادرست آشنا سازد.»
خواننده ی محترم و پر حوصله را به ادامه ی داستان دعوت می کنم:
« در متن خبر آمده است:
ایشان در ادامه خطاب به کتابداران حاضر در جمع گفت: «من شما را نمیشناسم ولی میدانم حقوقتان کم است دوم اینکه آدمهای خوبی هم هستید، سوم اینکه گزینش هم شدهاید، اما زیر همین سقف از شما میخواهم نذر کنید یک دوره کامل تفسیر قرآن را مطالعه کنید. شما به هیچ کتابی نیاز ندارید و قرآن برای شما کافی است. من 33 سال در صدا و سیما هر پنجشنبه برنامه داشتم و یک شب هم این برنامه تعطیل نشده است هیچ کتابی هم مطالعه نمیکنم اگر شما تفسیر قرآن را بخوانید بینیاز میشوید، هر چه که بخواهید در قرآن هست.»
از مطالب بعدی معلوم می شود که مقصود ایشان فقط دانش دینی نیست، بلکه همه دانشهاست. حتی روزنامه خوانی و دانستن این که ارتفاع هیمالیا چه قدر است و در دوره سلجوقی چه گذشته است. تازه اگر مقصودشان همان علم دینی هم بود، که نیست، باید گفت، ایشان چندان قرآن گرا شده اند که به حدیث اهل بیت هم توجهی نکردهاند. اما واقعیت آن است که از مجموع خبر چنین بر می آید که مقصود ایشان کلیت علم و دانش است.
اکنون باید از ایشان پرسید: اگر همه چیز در قرآن هست و مقصود از همه چیز، همه دانش های بشری است که آدمی باید با مطالعه تجارب و تحقیقات گذشته و حال بشر به دست آورد، پس این دنیای عریض و طویل علم و دانش از طب و نجوم و محصولات آن دانش در صنعت و علم و فن چیست؟
هزار سال، ایشان و اسلافشان و اسلاف بنده همگی سوار الاغ و اسب و قاطر و شتر می شدند و یک ماه طول می کشید تا به مشهد بروند، اکنون بلیطی گرفته، سوار هواپیما شده، هواپیمایی که محصول چند هزار سال دانش بشر است، و ساعتی بعد در فرودگاه مشهد پیاده می شوند. پس این هم علم پزشکی و پیشرفت و دانش طب چیست؟ ایا همه این علوم در قرآن هست؟
مقصود ایشان خطاب به کتابدارانی که وظیفه شان راهنمایی دیگران به خواندن کتاب است، در این که فقط قرآن بخوانید، با چه مقصودی ابراز شده است؟»
بررسی بخش نخست یادداشت آقای جعفریان:
بیان نخست: آقای جعفریان حتما خودش درک می کند فرق است بین لحن کسی که دارد با همه ی مردم صحبت می کند، و کسی که روی سخنش با یک قشر خاص است. آقای جعفریان حتما می فهمند لحن یک مقاله ی علمی با لحن یک خطابه ی عمومی تفاوت قابل توجهی دارد. آیا می توانیم به مقام مرجعیت عالیقدر اسلام حضرت آیت الله جوادی آملی متعرض شویم که : « آقا این چه طرز صحبت کردن است؟ خیلی ها اصطلاحات شما را نمی فهمند؟ اصلا چرا به خدا می گویید «ذات اقدس اله» ؟ » مسلما پاسخ آقای جعفریان منفی ست. اگر حرام نبود، یک شرط مالی اساسی هم سر این موضع می بستم. وانگهی من نمی فهمم آقای جعفریان چرا در نوشتن این یادداشت و خواندن آن سخنرانی از این موضوع غفلت کرده اند. شاید اگر قرار بود آقای قرائتی هم مثل آقای جعفریان یک مقاله ی فرهیخته مآب برای یک سایت سیاسی مدعی فرهنگ بنویسند، لحنشان تفاوت می کرد. اما آقای قرائتی آنجا در جایگاه یک سخنران بود با مدت سخنرانی اندک. از آن جلسه هم گذشته در کل کار ایشان معلمی است و با خطابه سر و کار دارد. اگر آقای جعفریان اندکی با منطق ارسطویی آشنا باشند (که هستند) می دانند ذیل بحث صناعات خمس، در خطابه می شود از مقبولات و مشهورات و تا حدی مظنونات هم استفاده کرد. در حالیکه استفاده ی اینها در برهان (تو بگو یک مقاله ی علمی) حرام است. چراکه خطابه برای «همه» ی مردم است. و برهان برای اهل برهان.
بیان دوم: از دقت بالا هم که بگذریم، باز از عبارات آقای قرائتی بر نمی آید که فقط باید قرآن بخوانیم و حق نداریم هیچ چیز دیگری بخوانیم. صریح ترین عبارت ایشان: « شما به هیچ کتابی نیاز ندارید و قرآن برای شما کافی است. » هم مطالعه ی کتاب های غیر قرآن کریم را نفی نمی کند. لحن استعاری است و سخن از اولیت و اهمیت بی همتای این کتاب است. یعنی پاسخ کامل نیاز حقیقی انسان ها برای رسیدن به سعادت فقط در این کتاب است. حتی رفتن به سراغ علم هم، به گونه ی صحیحش، توصیه ی این کتاب است. کسی که اهل خواندن و عمل کردن به قرآن باشد حتما به دنبال کسب دانش های دنیایی و بشری می رود. اطاعت از ولی امر و محبت اهل بیت هم در همین کتاب آمده است. و هر مسلمانی با دستور این کتاب باید به سراغ سخنان اهل بیت هم برود. شاید اگر آقای جعفریان روزی این بخش از یادداشت مرا بخواند بگوید نویسنده دارد سخنان آقای قرائتی را تفسیر به رای می کند. اما ثابت می کنم که اینگونه نیست. عین همین سخنان آقای قرائتی در قرآن هست. و اتفاقا تفسیر من از سخنان آقای قرائتی بسیار شبیه است به تفسیری که مفسران از آن آیات کرده اند.
اعوذ
بالله من الشیطان الرجیم
«و لا رطبٍ و لا یابسٍ الّا فی کتاب مبین»
ترجمه: و از خشک و تر چیزی نیست مگر آنکه در کتابی بیانگر (روشنگر) است.
سوره: انعام. آیه: 59
اگر بگویید می شود گفت مقصود از «کتاب» در اینجا علم الهی و لوح محفوظ است، نه قرآن؛ آیه ی دیگری می خوانم که این شبهه را نمی توان بر آن وارد کرد:
اعوذ
بالله من الشیطان الرجیم
«و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شی»
ترجمه: و ما کتاب را بر تو _بیان کننده (روشن کننده) ی هرچیز_ فرو فرستادیم.
سوره: نحل. آیه:89
در اینکه مقصود از «کتاب» در آیه ی اخیر قرآن کریم است نمی توان خیلی شک کرد، به قرینه ی «نزّلنا». و با توجه به شباهت ترکیب ها در هر دو آیه (آیه ی نخست: کتاب + مبین + مفهومِ در برداشتن همه چیز | آیه ی دوم: کتاب + تبیان + مفهومِ در برداشتن همه چیز) می توان احتمال زیادی داد که در آیه ی نخست هم منظور از کتاب، کتاب قرآن است. که البته اصراری بر این احتمال نیست.
مخلص کلام اینکه ظاهرا هر دو آیه می خواهند بگویند: «در قرآن همه چیز هست». حال این سخن را چندگونه می توان فهمید. ما دوتا از مشهورهایش را باز می گوییم. یکی اینکه: «همه ی معرفت ها و دانش ها و علوم و فنون الهی و بشری جزء به جزء در قرآن وجود دارد.» دیگر آنکه: «آنچه موجب تعالی و تکامل حقیقی انسان و رسیدن او به سعادت است در قرآن هست.» . سخن آقای قرائتی را هم به همین وضع دو گونه می توان فهمید. اگر فهم اول را ملاک قرار دهیم آقای جعفریان هم به قرآن کریم و هم به آقای قرائتی تهمت زده اند. اگر فهم دوم را ملاک قرار دهیم (که ظاهر مفسران شیعه امروز چنین عقیده ای دارند) آقای جعفریان قرآن را درست تفسیر کرده اند، اما سخنان آقای قرائتی را تفسیر به رای کرده اند و بی دلیل ایشان را متهم. که با توجه به نشانه هایی که آوردم متاسفانه اتفاق دوم افتاده است. سخن این معلم قرآن، برگرفته از همین آیات و دیگر آیات مشابه قرآن است. اما آقای جعفریان یکی را پذیرفته و دیگری را نقد کرده است. زینرو می شود شک کرد که قصد ایشان از انتقاد، انتقاد از سخن نبوده است، بلکه منظور متهم کردن سخنگو بوده است بای نحو کان.
مبنای بیشتر طعن و تسخرهای آقای جعفریان همین سفسطه ی ایشان است که در طول یادداشتشان چندین بار تکرار شده است، و اکنون که به آن پاسخ گفتیم برگ برنده شان را هم باطل کرده ایم. با این حال به رسمِ «کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد» بقیه ی یادداشتشان را هم باز می خوانیم و بررس می کنیم:
« جالب است که ایشان در همان سخنرانی، به کتابهای درسی مدارس که اساس پیشرفت علم در مدارس ماست، ایراد گرفته و بسیاری از مطالب را بی فایده و حتی مضر می دانند. ایشان در همین جمع کتابدار که باید راهنمای کودکان و جوانان ما برای مطالعه انواع کتابها در هر نوع دانش و دانستنی باشند گفته است:
خیلی از اطلاعاتی که در کتابهای دانشگاهی و کتابهای مدارس آمده است لغو و بیهوده است مثلا به بچههای ما چه ربطی دارد که کوه هیمالیا چند متر است، به شما چه، پدرت بالای کوه هیمالیا رفته؟ مادرت بالای کوه هیمالیا رفته؟ خودت میخواهی بروی؟ یا اینکه تاریخ سلجوقیان چه ربطی به بچه ما دارد.»
راستی این اندازه تاریخ و جغرافیا بی ارزش است؟ ایشان چه تعریفی از علم دارند؟ این همه تلاش در جغرافیا و دانش نقشه کشی، و اندازه گیری های دقیق، کشف راه های مهم دریایی و سفرهای دور و دراز بر اساس آن کشفیات که ایشان آنها را علم بی فایده و یا حتی مضر و وقت گیر برای دانش آموز می دانند، همه پرت و پلاست و باید از کتابهای درسی حذف شود؟ آیا غرب جز از راه همین کشفیات بر جهان تسلط یافته است؟ و هزار پرسش واضح دیگر برای بشر که ما هنوز اندر خم یک کوچه آن مانده ایم. »
بررسی بخش دوم یادداشت آقای جعفریان:
بیان سوم: همانطور که در بیان نخست هم عرض شد، این متن یک مقاله ی علمی و نظریه پردازی نیست، این متن یک خطابه است، اینجا اضافه می کنم: منظورم این نیست که در خطابه می شود دروغ گفت. نه، در خطابه هم همانگونه که در برهان، باید بر مدار حقیقت سخن گفت. اما در خطابه آن دقتی که در برهان وجود دارد وجود ندارد. اصلا بیشتر اوقات امکان ندارد که وجود داشته باشد. چون در خطابه ناگزیریم از بداهه پردازی. وقت نیست بنشینیم فکر کنیم و کلماتمان را بالاو پایین کنیم. نکته ی دیگری که اینجا اضافه می کنم: این خطابه ی خطیبی ست که اهل طنز است و جای جای سخنش پر است از نمک این طنز. آیا یک ذهن منطقی همان مواجهه ای را که با کلام جدی دارد با کلام طنز هم دارد؟ مثلا یک متفکر آگاه وقتی بشنود که آقا پویا در واکنش به واژه ی «دو چرخه» می گوید: «سبیل بابات میچرخه». به او اعتراض می کند که : «آقای محترم! این چه حرفی ست که می زنید؟ امکان ندارد سبیل پدر بنده بچرخد، سبیل پدر من همیشه ثابت بوده است. شما دروغ گویید. شما دارید تهمت می زنید. آن هم یک تهمت غیر علمی» ؟! بعید است آقای جعفریان این گزاره را تصدیق بفرمایند. سر این موضع هم اهل شرط می توانند شرطهای کلان ببندند.
خب
عزیز جان! آیا واقعا متوجه نمی شوید این عبارات نمایانگر لحن طنزآمیزند؟ :
« پدرت بالای کوه هیمالیا رفته؟ مادرت بالای کوه هیمالیا رفته؟ خودت میخواهی بروی؟
»
بیان چهارم: واقعا اینکه حاج آقای جعفریان چطور از یک جمله ی آقای قرائتی آنهمه مفاهیم شدید را بیرون می کشند جای شگفتی و تحسین دارد. در این بخش آقای قرائتی فقط گفته اند «بخشی از مطالبی که در کتاب درسیها آمده است بیهوده است.» آقای جعفریان در چنین متن روشن و ساده ای چنان مفاهیم بلندی را یافته ( و تو بگو: بافته) اند: «راستی این اندازه تاریخ و جغرافیا بی ارزش است... این همه تلاش در جغرافیا و دانش نقشه کشی، و اندازه گیری های دقیق، کشف راه های مهم دریایی و سفرهای دور و دراز بر اساس آن کشفیات که ایشان آنها را علم بی فایده و یا حتی مضر و وقت گیر برای دانش آموز می دانند، همه پرت و پلاست و باید از کتابهای درسی حذف شود؟...» سبحان الله! او گفت بخشی از آن بخشی که در کتاب درسی آمده به درد دانش آموز نمی خورد، شما می گویید همه علم تاریخ و جغرافیا بالکل به درد نمی خورد؟ از مخاطب گرامی خواهش می کنم دقت کند اینجا آقای جعفریان دو سفسطه دارند، من بیش از این باز نمی کنم. از طرفی اینجا بحث سر بی فایده بودن است، اما آقای جعفریان در سفسطه ی سومشان عبارت «حتی مضر» دانستن این دانش ها را هم به آقای قرائتی نسبت داده اند.
تازه اگر این سفسطه ها در میان نبود و آقای جعفریان به عین صحبت های آقای قرائتی انتقاد داشتند، باز اینهمه قطعیت و عصبانیت وجود نداشت. می توان ادعا کرد و شاید ادعا کنندگانی وجود داشته باشند که بگویند بعضی از جزئیات و درس هایی که در دوره ی مدرسه و دانشگاه می خوانیم بعدا اصلا به یادمان هم نمی آید. چه رسد به اینکه به کارمان بیاید.
بیان پنجم: قبول دارم که مخصوصا بخش «تاریخ دوره ی سلجوقیان» _البته به تنهایی_ می تواند قابل نقد باشد ( و البته نقد مودبانه و حقیقی) . اما کاش همانطور که ما برای نقد مقاله ی آقای جعفریان، آن را به تمامه نقل و نقد می کنیم، ایشان هم از پس و پیش جملات و مباحث آقای قرائتی نمی زدند و از آن گلچینی ژورنالیستی فراهم نمی آوردند. من این بخش از سخنان آقای قرائتی را با سطرهای پیشین و مقدماتیش به تمامه باز می نویسم و توضیح می دهم:
«ما 3 نوع علم داریم، علم مفید، علم مضر و علمی که نه مفید است نه مضر، علم مفید علمی است که ارزش دارد، پیغمبری صدسال بمیرد و بعد دوباره زنده شود تا چیزی را بیاموزد. بعضی از علمها مضر هستند مثلا خداوند در قرآن میگوید ندانستن بعضی چیزها برای شما بهتر است مثلا اگر ما در سیلوهایمان گندم نداشته باشیم و به مردم اطلاعرسانی کنیم همین الان توی نانواییها چاقوکشی میشود پس بهتر است نگوییم، بعضی علمها هم دانستن و ندانستنشان فایده ندارد مثل دانستن تعداد اصحاب کهف. اصل آن کاری است که انجام دادهاند نه تعدادشان.
مثلا یک نفر به مکه رفته بود و وقتی برگشت به من گفت من در این چند روز 7 متر موز خوردم انگار او هر موزی که میخورده متر میکرده و در دفتر خاطراتش مینوشته یا خیلی از اطلاعاتی که در کتابهای دانشگاهی و کتابهای مدارس آمده است لغو و بیهوده است مثلا به بچههای ما چه ربطی دارد که کوه هیمالیا چند متر است، به شما چه ، پدرت بالای کوه هیمالیا رفته؟ مادرت بالای کوه هیمالیا رفته؟ خودت میخواهی بروی؟ یا اینکه تاریخ سلجوقیان چه ربطی به بچه ما دارد.»
اینجا در طی سه مثال، بحث بر سر جزئیاتی ست که دانستنشان نه فایده دارد و نه ضرر. و دقیقتر آنکه این جزئیات همه جزئیات عددی هستند. آقای جعفریان فقط مثال سوم را آورده اند. در حالیکه مثال دوم روشنتر است. و در حالیکه مثال اول، برای کسی که اندکی با قرآن آشنایی داشته باشد آشکار می کند این بحث هم برگرفته از قرآن است. یعنی این مثال خود قرآن کریم است.
اعوذبالله
من الشیطان الرجیم
«سیقولون ثلاثة رابعهم کلبهم
و یقولون خمسة سادسهم کلبهم
رجما بلغیب
و یقولون سبعة و ثامنهم کلبهم
قل ربی اعلم بعدتهم ما یعلمهم الّا قلیل
فلا تمار فیهم الّا مراء ظاهرا و لا تستفت فیهم منهم احدا»
ترجمه:
خواهند گفت: سه نفر بودند که چهارمینشان سگشان بود
و می گویند: پنج نفر بودند که ششمینشان سگشان بود
_تیری در تاریکی می اندازند_
و می گویند: هفت نفر بودند و هشتمینشان سگشان بود
بگو: خدا به تعدادشان آگاه تر است، و به جز اندکی کسی تعدادشان را نمی داند. پس
درباره ی ایشان جز در حدی سطحی جدل مکن، و از هیچ کدام از آنها (مدعیان آگاه به
تعداد) درباره ی آنها (اصحاب کهف) پرسش مکن»
سوره: کهف . آیه: 22
گویی پیش از آمدن (یا حتی پس از آمدن) قرآن کریم، در بین افراد و ادیان و مذاهب جدالهایی بر سر تعداد دقیق اصحاب کهف وجود داشته ( و شاید خواهد داشت) و گوییا خدا می گوید این جدال ها همه بی فایده است و جدال کنندگان هم بی علم. و از همین رو پیامبر را از این جدال نهی می کند. چرا که چون و چرا بر سر جزئیات و حواشی کم و یا بی ارزش این اتفاق مهم، ذهن را از اصل و حقیقتش دور می کند.
پس این یک نگاه قرآنی است که مراقب باشیم تلاش برای دانستن جزئیات عددی یا غیر عددی بی ارزش و کم ارزش ما را از حقیقت زندگیمان غافل نکند. و قرآن هم با این نگاه تمام تلاش های علم تاریخ و دانش جغرافیا را بی ارزش و بیهوده نساخته است. که اگر آقای جعفریان چنین استنباط کنند، پس اول باید العیاذبالله قرآن را نقد کنند، اگر هم چنین استنباطی ندارند، نباید آنقدر شدید و غلیظ به آقای قرائتی حمله کنند.
برویم سراغ ادامه ی یادداشت آقای جعفریان:
«عجیب است که حضرت قرائتی در همین سخنرانی مدعی می شوند که همین قرآن را تا بحال کسی درست نفهمیده است و فقط عده اندکی که لابد خود ایشان هم از آنهاست آن را خوب درک کرده است.
عبارت ایشان چنین است:
من
قصد دارم درباره مهمترین کتاب یعنی قرآن صحبت کنم. به جرأت میتوانم بگویم که کسی تاکنون
قرآن را نفهمیده است به جز اهل بیت و افراد بسیار اندکی.»
بررسی بخش سوم یادداشت آقای جعفریان:
بیان ششم: دلم می خواهد یک روز آقای جعفریان را دعوت کنم که همین دوسطر یادداشت خودشان را بخوانند، ببینم نظر خودشان چیست. کسی اگر همین دو خط را بخواند می فهمد داستان چیست. هم لحن بی ادبانه ی آقای جعفریان جای تعجب دارد، هم به راحتی نسبت دادن دروغ به موضوع مقاله شان. آقای قرائتی گفته اند «اهل بیت و افراد بسیار اندک» ، آقای جعفریان بخش اصلی یعنی «اهل بیت» را حذف کرده اند و به جایش با طعنه و تسخر عبارت «لابد خودشان» را اضافه کرده اند. در حالیکه در هیچ جای این پاراگراف بحث «خود» مطرح نیست.
بیان هفتم: اصلا عجیب نیست آقای جعفریان! لااقل در اعتقاد ما شیعیان که عجیب نیست. و دقیقا همین است که آقای قرائتی می فرمایند. اگر کسی طالب بود و هزینه اش را هم پرداخت کرد، حاضرم بحث تقریبا کامل قرآنی (از تفسیر آیه ی «لا یمسه الا المطهرون» گرفته تا دیگر آیات) و روایی ( از مباحث مطروحه ذیل عنوان «بطون قرآن» گرفته تا دیگر مباحث) اش را طی یک مقاله ی مستقل و مختصر و مفید انجام بدهم. این اعتقاد شیعه است که فهم و تفسیر قرآن به تمام و کمال فقط از عهده ی معصوم علیه السلام بر می آید بالذات، و آنکه آنها بخواهند بالغیر.
ادامه:
«آخرین افاضه ایشان این است که:
من در یک سال یک ساعت هم روزنامه نمیخوانم، کمبود هم ندارم. خلاصه اخبار کافی است
بنابرین یک دنیا آدم در این دنیا که در کار نشر و پخش و تدوین و ترویج علم از طریق روزنامه ها هستند آدم های بیکاره اند.»
بررسی بخش چهارم یادداشت آقای جعفریان:
بیان
هشتم: این پاره ی هم چونان پاره ی پیشین، یک سفسطه ی سطحی ست و بر پایه ی آن اتهام
و دروغ زنی.
گرفتن مچ سفسطه ی نخست: از اینکه آقای قرائتی با کم روزنامه خواندن و اکتفا به
خلاصه ی اخبار دچار کمبود جدی در زندگی خود نمی شوند، منطقا لازم نمی آید که تمام
کسانی که در کار نشر و پخش و تدوین و ترویج علم از طریق روزنامه هستند آدم های
بیکاره ای باشند.
گرفتن مچ سفسطه ی دوم: روزنامه بما هو روزنامه کمتر به عنوان رسانه ای برای ترویج
علم شناخته می شود. عموما روزنامه را به عنوان رسانه ای خبری می شناسند. آن هم
بیشتر خبرهای روز و روزآمد و یک روزه و روزمزد که تا فردا ابطال و یا تکذیب و یا
بی فایده می شوند.
گرفتن مچ سفسطه ی سوم: حتی اگر تمام آن یک دنیا آدم دنیا فقط و فقط در کار ترویج
علم باشند، امکان دارد کسی با مطالعاتی غیر روزنامه ای به دانشی دست پیدا کرده
باشد که او را از بسیاری از مطالب این روزنامه های صددرصد علمی بی نیاز کند. و این
خود به معنی بیکاره بودن آنها نیست، آنها برای دیگرانی ممکن است مفید باشند.
بیان
نهم: حتی اگر سخن آقای جعفریان با این سفسطه ها بیان نشده بود بازهم سخن کاملی
نبود. چه اینکه خود روزنامه نویسان و روزنامه خوانان هم می دانند در روزنامه خبری
نیست. یعنی خبر هست، به معنای مشتی اخبار پوچ و مسخره، در کنار یکی دو خبر مهم. این
را همه ی عقلای عالم و متفکران رسانه تایید می کنند. فیلسوف بزرگ آلمانی فریدریش هگل
هم که می گوید متفکر باید روزنامه ی عصر را بخواند، منظورش تمام خزعبلات و ترهات
روزنامه ها نیست. منظور این است که باید در جریان حوادث و اتفاقات مهم روزگار
باشیم. یعنی همان خلاصه ی اخبار که آقای قرائتی گفته اند. و همه تایید می کنند کثرت
روزنامه خوانی عموما عمر آدمی را هدر می دهد و او را از توجه به مسائل مهم، و
خواندن کتاب باز می دارد. اینجا دوباره همان حکایت جزئیات بیهوده ی عددی تکرار شد.
همانطور که خیلی از جزئیات کتاب های درسی اکنون نه به یادمان می آید نه به کارمان،
بسیاری از اخباری که در روزنامه می خوانیم هم. بحث آقای قرائتی هم سر همین
کتابخوان نشدن ماست. و پس از مثال روزنامه، از الکی کش دار بودن فیلم و سریال های
صدا و سیما سخن می گویند.
وانگهی همین مانده این روشنفکرها مردم را به خاطر کم روزنامه خواندن هم مورد مواخذه قرار دهند.
ادامه:
«اگر این روش در ترویج مفهوم در میان ما جاری باشد، مطمئن باید باشیم که هرچه زودتر باید سفره و علم و دانش را برچیده و مثل برخی از سلفی ها فقط به حفظ کردن قرآن و حدیث بپردازیم و باب عقل و علم ودانش را ببنیدیم.
در پایان باید عرض کنم آنچه برای بنده جالب است این که، در کشوری که رهبری آن دو دهه است به طور مکرر روی علم و دانش تکیه می کند و به دنبال پیشرفت کشور از راه توسعه دانشگاه ها و علم و پژوهش است و بارها در سال برای دیدار با استادان و دانشجویان نخبه وقت می گذارد و دهها سخنرانی در ترویج علم دارد، چنین مطالبی ابراز می شود.
از دیگر افتخارات ایشان در آن سخنرانی این است:
من 30 سال معاون وزیر بودم، اما کاری به وزیرها نداشتهام. اصلا بعضی وزیرها آمدند و رفتند و من ندیدمشان. مثلا آقای فرشیدی چند سال وزیر بود و من یک بار هم ندیدمش.
در باره اهمیت علم و دانش هم در قرآن این افاضه ایشان جای تأمل دارد:
وی در ادامه با شمردن مثالهایی از قرآن گفت: «مثلا در یکی از آیات قرآن آمده است بدترین صدا، صدای خر است حالا اگر شما این را به یک نفر در کانادا یا آمریکا نشان دهید میگوید این بود دین شما که میگوید صدای خر بدترین صدا است؟ اما همین خودش یک پروژه علمی است. شما بزرگترین دکترهای اعصاب را دعوت کنید تا بر روی تأثیر صدای همه موجودات روی اعصاب انسان آزمایش کنند و آنگاه نظر بدهید.»
بررسی بخش پنجم یادداشت آقای جعفریان:
بیان دهم: همانطور که در چند بیان پیشین اشاره کردم، سخنان آقای قرائتی با توجه به ژانر اجرا و همچنین گستره ی مخاطبانشان بی تناسب نیست. و اتفاقا مواجهه ی صریح و دقیق و علمی با آن خلاف مروت است، چه اینکه همراه با تهمت و تمسخر و حذف پیش و پس جملات هم باشد. هرجور فکر می کنم قرین کردن نگاه این مفسر و دانشمند شیعی با نگاه سلفی ها به دین، نهایت ستمگری و بی اخلاقی است. آقای قرائتی با تمام صمیمیت و پدربزرگیش سخنرانی کرده است، و آقای جعفریان با تمام دقت ژورنالیستیش به جان این واژه ها افتاده تا هرچقدر توانست از ایشان مچ بگیرد. و متاسفانه جاهایی هم که نتوانسته اند مچ بگیرند، همانطور که در بعضی بیان ها گفتم، تهمت زده اند. حالا چه از روی عصبانیت و نا فهمی، چه چیزهای دیگر و بدتر.
بررسی نهایی
کسی که حادثات روزگار را با عینک اخلاق بررسی می کند حتما توجه دارد به اینکه آقای قرائتی بیست سال از آقای جعفریان بزرگتر است. یک جورهایی جای پدر ایشان است. حال وقتی به این توجه کنیم که هر دو لباس پیامبر به تن دارند، بدی رفتار آقای جعفریان چند برابر می شود. حال آنکه این آقای قرائتی با همین تکنیک ساده و بی ادعا و طنز آمیزش، لااقل بیست برابر تالیفات متعدد و ناتمام این مورخ عصبانی، به اسلام خدمت کرده است. یکی نیست به این آقای جعفریان که اینقدر به دانشش متکی ست و گله مند است چرا اینهمه از وقت تلویزیون به آقای قرائتی اختصاص دارد، بگوید، آنکه آقای قرائتی و تکنیک و نگاهش را پسندید و او را به تلویزیون فرستاد شهید مطهری بود. کسی که هزارتا حجه الاسلام و المسلمین استاد دکتر رسول جعفریان به پای دقت و تقوا و دانشش نمی رسیدند. یکی نیست به آقای جعفریان بگوید شما که مدعی تقابل نگاه رهبر انقلاب (آقای خامنه ای) با آقای قرائتی هستید، کاش کمی هم توجه داشته باشید آقای قرائتی نه تنها منصوب امام خمینی بوده است، بلکه به خاطر همین خطابه های طنزآمیزش مورد مهر و تایید ایشان بوده است. کاش یکی به آقای جعفریان بگوید اگر یک روحانی مثل مردم باشد، همدل و همزبان و همدرد مردم باشد معنایش این نیست که او بی سواد و عوام و خرافی ست. او ممکن است یک مفسر طراز اول قرآن باشد، ممکن است مورد حمایت و تایید مراجع علمی و دانشمندان اسلامی عصر خود باشد، درعین حال محبوب قلوب تمام مردم هم باشد. کاش یکی به آقای جعفریان بگوید اهل قصه و مثل بودن چیزی نیست که با آن بتوان به یک معلم قرآن طعنه زد. قرآن خود پر از قصه و داستان و مثل است. به تعبیر خودش «احسن القصص». پس اگر کسی بتواند خوب قصه تعریف کند، یک قدم نزدیک می شود به قرآن. چه بهتر که احسن القصص را، احسن قصه گویان روایت کنند.

آیت الله شهید مرتضی مطهری و حجه الاسلام محسن قرائتی
از این حرف ها گذشته، با مرور مقدمه ی آقای جعفریان به نظر می رسد مبانی فکری ایشان هم خیلی مطابق قرآن و تفکر نیست. ایشان در آن مقدمه معتقدند علت عقب ماندگی مسلمانان خواندن قرآن و نخواندن جز آن است. در حالیکه کو آنکس که قرآن بخواند؟ اتفاقا اگر قرآن خوانده می شد وضع اینگونه نبود. البته اگر خواندن قرآن را صرفا توجه به تجوید و قرائت و حفظ بدانیم و فهم را از آن منها کنیم شاید ایشان درست بگویند. ولی خواندن قرآن در حقیقت یعنی فهم قرآن و لااقل تلاش برای فهم قرآن. آقای قرائتی هم به همین معنا تاکید داشتند که گفتند نذر کنید یک دوره «تفسیر» قرآن بخوانید. شاید در دوره ی مشروطه خیلی نمی فهمیدیم ولی امروز دیگر می فهمیم که هرگاه ما از قرآن فاصله گرفتیم خوار شدیم و عقب ماندیم. علت عقب ماندگی ما این بود که تعریف قرآن را «به مثابه زینت» محدود کردیم. زینت بالای طاقچه، زینت سر سفره، زینت مراسم ختم، زینت اول همایش. همه ی اینها خوب است و بسیار هم خوب است، به شرطی که قرآن را بخوانیم. همه ی اینها نماد این است که قرآن در متن زندگی ما جاری ست، هرگاه از این معنای درخشان فقط نما و نمادش ماند ما بیچاره شدیم. هرگاه به حفظ و قرائت بسنده کردیم، و فکر کردیم دانش جای دیگری ست عقب ماندیم. هی غرب بدو، در پِیَش نهضت ترجمه بدو، و هیچ گاه هم به گرد پایشان نمی رسیدیم. و هرگاه در این شهر از طرفی مردی از خویش برون آمد و قرآن را خواند، ما پیش رفتیم.
باری من با شناخت اندکی که از دانش بسیار آقای جعفریان دارم اصلا باورم نمی شود این یادداشت را ایشان نوشته باشند. یادداشتی با آنهمه غلط و مغلطه و اینهمه دور از انصاف و خرد. انگار این یادداشت را یکی از ژورنالیست های جوان و بی سواد و سیاست زده و نان به نرخ روز خور نوشته باشد. همانهایی که آقای جعفریان را به خاطر حق کشی ها و گاه ضعیف کشی هایش تشویق می کنند و چونان نوچه هایی خوار، برای آنکه خودشان را بالا ببرند، لات محل را روی دست بلند می کنند. یعنی هم باور این ستم از آقای جعفریان برایم سخت است، هم مورد هدف قرار گرفتن مرد بزرگ و شریفی چون آقای قرائتی. اما متاسفانه چون هر دو موضوع قبلا هم تکرار شده ناچارم باورش کنم.
همین دو سه سال پیش بود که مداحی نام آور در هیئتش آقای قرائتی را به باد فحش و ناسزا گرفت. از روی جهالت. اما به نظر این مورد اخیر بدتر است. چون جهل مرکب است. آن مداح خودش هم ادعای فهم بسیار ندارد، و همان موقع رسانه ها هم تا حدی به او تاختند. اما این روحانی و مورخ گرانقدر، هم ادعای دانش دارد هم خود دانش را الحمدلله. می ماند تقوای دانش، که امیدوارم فقط هنگام نوشتن این مقاله از آن بی بهره شده باشند. و با اتکای به دانش و دعوی، هم خودشان بعید است به این راحتی ها متوجه اشتباهشان بشوند، هم رسانه ها به جای تنبیه، تشویقشان می کنند.
آخرین انتقاد تند آقای جعفریان به آقای علیرضا پناهیانِ خطیب بود. که به نظر من به این زشتی نبود. اولا بحث اختلاف سن بدینگونه مطرح نبود، دوما شخصیت آقای پناهیان اصلا با آقای قرائتی قابل مقایسه نیست. سوما آقای پناهیان گاهی دچار اعتماد به نفس های زیادی در نظریه پردازی و صدور احکام قطعیه ی غیر منطقی می شدند. با اینحال نقد آقای جعفریان در آن مورد هم سرشار بود از بی انصافی. نمی گویم یادداشتشان هیچ خوبی و لطفی نداشت، ولی متاسفانه لحن متکبرانه و نگاه عصبانی و استدلال های روزنامه پسندشان کار را خراب کرده بود و مثل همین یادداشتشان بافته های غیر علمی بر یافته های علمی غلبه داشت.
انتقاد تند دیگر ایشان که خیلی هم تند نبود، به آقای حسن عباسی بود. آن یک را من هم قبول داشتم استثنائا، وانگهی مسئله این است که ایراد آن انتقاد از من هم بر می آمد. و خیلی های دیگر. نیازی نبود حضرت مورخ پس از اینکه هزار نفر دست او را رو کرده اند، شخصا وارد میدان شوند.
(یک مثال دیگر از انتقادهای آقای جعفریان را هم اینجا بررسی کرده بودم، که بنا به دلایلی از جمله: خلط حق و باطل + عدم شناخت کافی در آن موضوع، آن پاراگراف را پاک کردم)
می دانید با بازگویی این مثال ها و بررسی شان به چی فکر می کنم؟ به چند چیز! یکی آنکه شجاعت ها و جسارت های استاد جعفریان در مسائل اجتماعی، عموما خیلی هم شجاعت و جسارت نبودند. دعوا با یک خطیب جوان، یا یک معلم قرآن پیر، یا یک مورخ ریش تراش و در معرض اتهام، یا یک عنصر سیاسی که قبلا هزار نفر با او دعوا کرده اند، زور و شجاعت و شهامتی نمی خواهد. دعوا وقتی دعواست، وقتی شرفی در پی دارد که آدمی بتواند ورای پسند روزنامه و پیشنهاد زمانه گام بردارد. دعوا وقتی دعواست که طرف مقابل تو هم مثل تو اهل دعوا اشد و قصد دعوا داشته باشد. هرگاه کسی بتواند خلاف جهت جبر اجتماعی حرکت کند و به کف و سوت کف و سوت زنان و دشنام و درشت اهل زمان بی اعتنا باشد مرد است. مثلا اگر آقای جعفریان که در پروژه ی مختارنامه کارشناس مذهبی بودند، در ماجرای نشان دادن چهره ی حضرت عباس (علیه السلام) پا پس نمی کشیدند، و به خاطر آن جایگاهی که داشتند جلو می آمدند و سعی می کردند مشکل را حل کنند، می شد به احترامشان زنگ زورخانه را زد. اما حیف که نشد! . دیگر چیزی که به ذهنم می رسد اشتراک موقعیتی ست که در همه ی این افراد مورد انتقاد آقای جعفریان وجود دارد که ... ولش کن حسنلی این حرف ها گفتن ندارند.
بگذریم. ان شا الله روزی برسد که این روحانی و تاریخدان زحمتکش و کوشا و توانا، لااقل درمورد رفتارشان با حجت السلام قرائتی یک باز بینی داشته باشند و سرانجام همانگونه که در تاریخ و تحقیق موفقند، در رویکردهای اجتماعی هم موفق و موید باشند. بمنه و کرمه.
اینجا نخستین وبلاگ جدیام بود. بلاگفا که خراب شد، بخش عمدهای از مطالبم پاک شد. بخشی از مطالب پاک شده اینجا را توانستم بازیابی کنم و در یک «به رنگ آسمان» دیگر در «بیان» بارگزاری کنم. یک وبلاگ تازه هم با نام «در آن نیامده ایام» در بیان و اینستاگرام راه انداختم و هماکنون در آن حوالی مینویسم.