پايان يك قصه خوب

آخر مگر مي شود ؟ وقتي اسمش را جايي ببينيم ياد تمام لحظات خوب وپاك كودكيمان مي افتيم ، پيرمرد قسمتي از كودكي همه ي ماست ، ما نمي توانيم كودكي خودمان را روي شانه هايمان تشييع كنيم ، ما نمي توانيم كودكيمان را دفن كنيم ، ما نمي توانيم براي كودكيمان فاتحه بخوانيم ...
هيچ وقت يادم نمي رود ، در ظهرهاي پر كسالت تابستان هاي كودكي ، وقتي آن كتابهاي شگفت انگيز را ميديدم گل از گلم ميشكفت ، كتاب كهنه (براي من كمي كهنه بود چون از نسل هاي قبل رسيده بود) را باز مي كردم و از اتاق تنهايي ها و كسالت هايم به جهان شگفت انگيز نويسنده سفر مي كردم ، جهاني پر از هويت ، پر از هويت ملي و ديني ، پر از تاريخ ، پر از فرهنگ ، پر از اعتقاد ، پر از صداقت ... اصلا طرح روي جلدش خودش يك شاهكار است ، همان عكس هاي زيبا ، عكس چند پسر و دختر معصوم كه انگار منتظرند تا پدر بزرگي برايشان قصه بخواند ، گفتم معصوميت ، اين كتاب براي من يكي از نشانه هاي تمام عيار معصوميت كودكي بود ، حتي فونت اسم كتاب هم آدم را ديوانه مي كرد ، آن خط نستعليق ساده و دوست داشتني ، آدم وقتي "قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب" را با آن خط ميخواند زنده مي شد ، اصلا خود اسم كتاب تا حالا بهش فكر كرديد چه قدر ساده و صميمي است ؟ :

مهدي آذر يزدي هرگز ازدواج نكرد ، اما براي همه ي ما يك پدربزرگ دوست داشتني بود ، ما هم البته طبق رسم زمانه او را از ياد برده بوديم ... او فقط يك فرزند خوانده داشت ، (پسر فقيري كه براي كمك به او از هفت سالگيش بزرگش كرده بود)
من نميدانم در آن دولت اصلاح طلب كه فاسد ترين كتابها چاپ مي شد _همان رمانهاي طولاني كه در هر فصلش يك داستان مستهجن با تمام جزئياتش به تصوير كشيده مي شد_ چرا بايد كتابهاي اين پيرمرد كه پدر داستان كودك ايران است گرفتار مميزي شود و او را اينقدر آزار بدهد ؟ فقط به خاطر اينكه او تابع جريان روشنفكري نبود ؟ فقط به خاطر اينكه او واقعا دلش براي بچه هاي ايران مي سوخت و با تمام اخلاصش براي آنها كار مي كرد ؟ البته اينا هم جرم هاي كمي نيستند.
همين هفته ي پيش بود كه اسمش را در اينترنت سرچ مي كردم ، يك جا يك مطلبي نوشته بودند كه هرچي مي گردم پيدايش نمي كنم در قسمتي از آن مطلب نوشته بود(نقل به مضمون) : آذر يزدي در جريان سفر مقام معضم رهبري به يزد ، سعي مي كند خود را به آنجا برساند كه در راه تصادف مي كند اما با همان وضعيتش خود را به جلسه ي ديدار با رهبري مي رساند ...
مهدي آذر يزدي هيچ گاه تمام نمي شود او در كودكي ما تا ابد جريان دارد ، وظيفه ي ما اين است كه بچه هاي زمان خودمان را با دنياي كتاب هاي او آشنا بكنيم (البته اگر اين هري پاتر عزيز و ديگر داستانهاي تخيلي جادويي غربي بگذارند!)
به مرگي كه بي دوستان زيستم من
(بيدل)
رهبر: به دنبال کتابهای آذر یزدی می گشتیم

مرگ يك ويژگي خوبي كه دارد اين است كه باعث مي شود ديگران انسان را بشناسند !
من قبل از اين حتي عكس مرحوم شهريار فريوسفي را نديده بودم
خدا رحمتش كند
دوستان عزيز ! با تشكر از تذكرتون ... نميدانم چرا با ie نميشود پست قبلي را خواند ، پستهاي قبل ترش را مي توانيد از قسمت "تازه ها"و يا قسمت بايگاني بخوانيد اما پست "من مست و "تو" دیوانه 2" را فعلا فقط با مرورگر فايرفاكس مي شود خواند
ياحق
اینجا نخستین وبلاگ جدیام بود. بلاگفا که خراب شد، بخش عمدهای از مطالبم پاک شد. بخشی از مطالب پاک شده اینجا را توانستم بازیابی کنم و در یک «به رنگ آسمان» دیگر در «بیان» بارگزاری کنم. یک وبلاگ تازه هم با نام «در آن نیامده ایام» در بیان و اینستاگرام راه انداختم و هماکنون در آن حوالی مینویسم.