ناصر هاشم زاده میرشکاک
سیدناصر هاشم زاده + یوسفعلی میرشکاک در نقد قبله مایل به تو . عکاس: سارا رجایی

ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بی مثل و شبه و بی همتاست

خبر فارس ---> میرشکاک: مقدمه ی دوم «قبله مایل به تو» اهانت به شاعر و معصوم (ع) است.
بازتاب همین خبر با تشدید تیتر در فرارو ---> میرشکاک، موسوی گرمارودی را متهم به توهین کرد.

خبر برای خرداد ٩١ بود. یعنی حدودا ٥ ماه پیش. پس چرا الآن بازگو و بررسیش می کنی؟ چون آن موقع هنوز در غار بودم. وقتی آدم می رود در غار کمترین اتفاقی که برایش می افتد همین بی خبری هاست. بعضی از متمدنین معتقدند که غارنشین اگر به غار بازگشت یعنی دیگر برای همیشه شرش کنده شده است. در حالی که زهی خیال باطل! درویش شش روز در غار است و یک عمر در شکار. و الآن چه در غار باشد، چه در شکار دیگری، به وقتش به سراغ شما دوست عزیزِ خزیده در لباس سلامت هم خواهد آمد. و در تمام احوال و آثار، ولو از روزن غار همه چیز را مد نظر دارد.
سرآمد درویشان روزگار در همین پندار فرماید:

«و اما من به خود نگذارم اینان را

رهاشان هم نخواهم کرد

اگرچه در غریبِ انزوای خود

فراغت جسته ام از بیش و کم دیری ست

هنوز اما ز ارباب عبارتها و عبرتها

و اصحابِ فراستها و فرصتها

کمابیش از مدارِ بیش و کم پرسم...»

(از شعر «چه خواهد شد؟» از کتابِ «منظومه ی بلند سواحلی و خوزیات» . مهدی اخوان ثالث . یادم باشد بعدا این نیمایی زیبا را برایتان کامل بخوانم)

بازگشت به اصل مطلب: خلاصه با دیدن این خبر واقعا حیرت کردم. اول فرارو را دیدم و بعد که ردش را زدم رسیدم به فارس. البته تعجب من از صراحت آقای میرشکاک نبود. هرچند این صراحت ها تازگی دارند، اما از قدیم الایام آقای میرشکاک را با همین صراحت ها و تازگی ها می شناسند. چیزی که عجیب بود متهم شدن استاد سیدعلی موسوی گرمارودی بود توسط آقای میرشکاک ِ استاد. چرا؟ خب الآن که نه، الآن که یکی دوسالی می شود این فقیر هم به خاطر اشتغالات غاریش، هم به خاطر مزاحمان بسیار درویش میرشکاک (خب مزاحم می شوند دیگر، یعنی چی می آیند که فقط ببینند؟ یعنی چی بعضی آدم ها بعضی آدم های دیگر را فقط به خاطر جذابیت های شان می خواهند؟ مگر اینها بازی فکری اند؟ مگر دیدنی هاست؟ یعنی چی بعضی ها فقط وقتی زندگیشان یکنواخت می شود یاد فلان آدم بامزه و باحالِ هم محلی می افتند؟ آن موقع که به تو احتیاج داشت کجا بودی که حالا که حوصله ات سر رفته با کنترل بزنی شبکه ی یوسفعلی و فانتزی؟ . حالا این یک نوع مزاحمت . نوع دیگر مزاحمت: امثال آقای میرشکاک تقاطع نبوغ و دانایی اند. آن فانتزی و شطاحی ِ شخصیتی باعث می شود این نبوغ و دانایی دم به دم ظهور پیدا کند. بعضی ها هم می آیند فقط برای خوشه چینی و مضمون دزدی. که مثلا یک چیزی یاد بگیرند و بعدا بی منبع به عنوان نظریه ی خودشان مطرح کنند و پز تفکر بدهند. حالا همین دو گروه مزاحم پایش برسد پشت سر درویش کلی هم حرف می زدند و...) داشتم عرض می کردم: و به خاطر مزاحمان بسیارِ درویش میرشکاک از استفاده از محضرشان استعفا داده ام. باشد که مورد قبول حق تعالی واقع شود. پدرجان شاعر به خلوت احتیاج دارد. همه ی شاعران به خلوت احتیاج دارند. ما جوان ها، ما جوینده ها، آن رسانه ای ها، همه و همه باید سعی کنیم شاعر را درک کنیم.

میرشکاک موسوی گرماردوی

سید علی موسوی گرمارودی + یوسفعلی میرشکاک = سال 88

بازگشت به اصل مطلب: خب الآن که نه، ولی در همان سال های نه چندان دور، من آشنایی تقریبا کاملی با نگاه آقای میرشکاک به مقوله ی سیادت، و مخصوصا سید علی موسوی گرمارودی داشتم. هرکس آقای میرشکاک را بشناسد می داند ایشان یک جور عجیبی برای کسانی که شرف انتساب به خاندان خدا را دارند، احترام قائلند. اصلا یک جوری که قابل توضیح نیست. و استاد گرمارودی را هم به طرز عجیبی سید می دانستند و قابل احترام و شایسته ی ستایش. یادم می آید که در مراسم تولد زنده یاد مهرداد اوستا (آقایان حامد صلاحی{که اولین بار همانجا دیدمشان و خدا انشاالله بهشان سلامتی کامل بدهد بعد از آن حادثه ی دلخراش}، وحیدزاده، حامد محقق و شاید علی داوودی و مودب هم یادشان هست) آقای میرشکاک در برابر آقای گرمارودی از خود طوری فروتنی (با مراسمی خاص) نشان دادند که باز برای آنان که با جلال و جبروت و کبریای آقای میرشکاک آشنا بودند ولی نگاه ایشان را به سیادت و آقای گرمارودی نمیدانستند بسیار عجیب می نمود. و باز یادم می آید آن هنگام که تازه در حیات خلوت کوچک خود پنجره ی قصیده های آقای اسفندقه را کشف کرده بودم (و آن موقع هنوز نه می شناختمش نه دیده بودمش) یک روز در همان کارگاه شعر و نقاشی داشتم با حرارت و هیجان قصیده های پیش از آن را نقد می کردم و حتی رد (با اینکه دانش و خوانشم بسیار اندک بود) که آقای میرشکاک فصلی مستوفا را در آشنایی با قصیده ها و شعر و شخصیت استاد سیدعلی موسوی گرمارودی و ستایش از آنها گشود که اگر ضبطش می کردم شاید می شد بهترین مقاله در همین موضوع. این خاطره ی اخیر را پیش از این به اختصار در ماشین هم گفتم، وقتی که صحبت از آقایان میرشکاک و معلم شده بود. (ماشینی که از تهران به قم می رفت و من افتخار همراهی دکتر موسوی گرمارودی، آقای امیری اسفندقه، آقای ناصر عزیزخانی و آقای راننده را داشتم. برای شرکت در چندمین همایش شعر فاطمی که اتفاقا آی میرشکاک هم آنجا بود و اتفاقا همین آقای برقعی هم دبیرش بود گمانم.)

وقتی داشتم خبر فارس را در فرارو می خواندم دیدم فارس در متن هم دچار بی دقتی شده است. ما در اول گزارش می خوانیم آقای میرشکاک گفته است: فلان حرف آقای گرمارودی در مقدمه اشتباه است. بعد در بخش دوم گزارش، فارس مقدمه را آورده است. مخاطب هی مقدمه را زیر و رو می کند و می بیند مطلبی که آقای میرشکاک گفته است اصلا در مقدمه نیست. و مخاطب فرارو که یا زیادی عجله دارد یا مشکلات اخلاقی در قسمت کامنت ها به آقای میرشکاک توهین هم می کند. می دانید مشکل کجاست؟ گزارشگر خسته ی فارس اصلا آن بخش مورد نظر آقای میرشکاک (که بخش دوم مقدمه ی دوم بود) را تایپ نکرده است! خب برادرجان! حواست کجاست؟ اصلا بخش اول را چرا تایپ کردی؟

برای اثبات حسن نیتم به خبرگزاری فارس، و برداشتن باری از دوش گزارشگران زحمتکشش اینجانب بخش مورد نظر آقای میرشکاک در مقدمه ی آقای موسوی گرمارودی تایپ می کنم:

«در شعر آیینی دو چیز آفت، بلکه پرتگاه تباهی جوشش ها و کوشش های شاعر آیینی است :

1 ...

2 دامچاله ی مهم تر فروغلتیدن در عرصه ی غلو، به هنگام مدح آل الله است. اگر شاعر آیینی با خود بیندیشد که حضرت حسین و یاران او سلام الله علیهم اجمعین شهیدانِ «کلمه ی توحید» بوده اند، هرگز زبان را به غلو درباره ی آنان نمی آلاید تا هم خود در مهالک آن در آخرت گرفتار نیاید و هم در جهان امروز، بهانه به دست وهّابیان بی دین و امثال او ندهد تا همه ی شیعان را به یک چوب برانند و همه را غالی بدانند.

...

در عرصه ی غلو خوشبختانه جز در یک مورد اثری از این آفت نمی بینیم:

تو را خدایی که آفریده، درون آیینه را کشیده
تو وجه اویی خودت بگو که کدام بنده خدا تر از تو

اما همین یک مورد هم کاش نبود و امیدوارم در چاپ بعدی آن را حذف کند. زیرا پا نهادن در عرصه ی غلو در شعر آیینی، مثل باتلاق بی انتهاست: آرام آرام فرو می روی... و ناگهان می بینی که مجموعه شعرهایت از «شمع جمع» فواد کرمانی هم فروتر رفته است...»

و البته این سطرها به آن بخش انتقاد آقای میرشکاک ناظر است که است که گفته اند: مشکل شعر ما در توحید است نه غلو کردن ها

علی ایحال کم دقتی در نگارش گزارش، اولین اشتباه فارس، و انتخاب تیتری که القا کننده ی دعوا و جدل بین شاعران است دومین و مهمترین اشتباه اوست. که این گناه دوم را فرارو هم به نحو اشد مرتکب شده است.

من که در جلسه نبودم، با هیچ یک از باشندگان آن جلسه هم گفت و گویی نداشتم، اما از همین گزارش هم آدم می فهمد چقدر فارس کج سلیقگی کرده است (کلا فارس گاهی حالش خیلی خوب و کارش منطقی و پیشتاز است، گاهی هم آب و هوایش عجب سفله پرور است). آخر چرا اینهمه مبحث که آنجا مطرح شده فقط به صورت تیتروار و حاشیه ای نقل شده است؟ خب همان مبحث سانتیمانتالیسم آقای میرشکاک را می توانستند مطرح کنند. اینهمه توجه به یک مسئله ی حاشیه ای بیشتر از آقایان میرشکاک و گرمارودی ستم به سید حمید رضا برقعی است. کلا نمی دانم این آقای برقعی چه تقدیری دارد که هر دفعه سر نقد کتابش، حواشی، اصل را تحت الشعاع قرار می دهند. دیده ام شاعران دیگری را که همانند آقای برقعی شعرِ بسیار پسند می گویند، و در عین حال آنقدر رند هستند که همیشه از نقد می گریزند و حواسشان هست درمورد شعرشان علمی بحث نشود (در حالیکه شعرهای بسیار پسند باید بیشتر از دیگر شعرها مورد بررسی واقع شوند تا هم خود و هم مخاطب را به چاه و چاله ی ابتذال نرسانند). اما آقای برقعی برخلاف ایشان، آنقدر باشعور و باشخصیت هست که چنین نباشد. و در عوض این اتفاقات برای جلسه نقدهایش می افتد و او و مخاطبانش هم به نوعی از نقد دقیق و علمی دور می مانند... خب کتاب «قبله مایل به تو» کتاب خوبی است، اما نه آنچنان که شایسته ی کتاب بعدی ِ «طوفان واژه ها» بودن و شان خود شاعر و نام های بزرگی که بر این کتاب مقدمه نوشتند (اساتید مجاهدی و گرمارودی) و طراحی جلد شگفت انگیزش باشد.


قبله مایل به تو حمیدرضا برقعی