غزل در پردۀ دیر سال
دیدی ستاره ای را، گفتی به من : «من آنم»
خالی مباد از تو ای عشق! آسمانم
آیینه ی بهاران، آواز زیر باران
با بودنت چنینم، بی بودنت چنانم
با تو چقدر زیباست : خاکم پر از شکوفه است
بی تو چقدر تنهاست : ابری است آسمانم
*
تعلیق عشق ما را دیوانه ای نوشته است
سر در نیاورد عقل، از اوج داستانم
سودی دگر ندارد، در من اثر ندارد
تحقیر دشمنانم، تدبیر دوستانم
مادر! مرا مترسان از پیری و فسردن
بی ماجرا و بی عشق، من زن نمی ستانم
من پیر رنج خویشم نه پیروی زمانه
پیرم ولی نه آنقدر کز عشق بازمانم
*
از فلسفه گذشتم تا که به تو رسیدم من شعر می نویسم در برگه امتحانم
خالی مباد از تو ای عشق! آسمانم
آیینه ی بهاران، آواز زیر باران
با بودنت چنینم، بی بودنت چنانم
با تو چقدر زیباست : خاکم پر از شکوفه است
بی تو چقدر تنهاست : ابری است آسمانم
*
تعلیق عشق ما را دیوانه ای نوشته است
سر در نیاورد عقل، از اوج داستانم
سودی دگر ندارد، در من اثر ندارد
تحقیر دشمنانم، تدبیر دوستانم
مادر! مرا مترسان از پیری و فسردن
بی ماجرا و بی عشق، من زن نمی ستانم
من پیر رنج خویشم نه پیروی زمانه
پیرم ولی نه آنقدر کز عشق بازمانم
*
از فلسفه گذشتم تا که به تو رسیدم من شعر می نویسم در برگه امتحانم
دی یا بهمن 91
پینوشت: «غزل در پرده ی دیرسال» نام یکی از نیمایی های زیبای زنده یاد قیصر امین پور است. دیدم این اسم به حال و هوای بعضی بیتهایم می خورد گفتم آن بالا بنویسمش.
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۱۲/۱۹ ساعت 2:21 توسط من
اینجا نخستین وبلاگ جدیام بود. بلاگفا که خراب شد، بخش عمدهای از مطالبم پاک شد. بخشی از مطالب پاک شده اینجا را توانستم بازیابی کنم و در یک «به رنگ آسمان» دیگر در «بیان» بارگزاری کنم. یک وبلاگ تازه هم با نام «در آن نیامده ایام» در بیان و اینستاگرام راه انداختم و هماکنون در آن حوالی مینویسم.