ازلي مرد

اي ازلي مرد براي ابد
بي تو زمين سرد براي ابد
نام قديمت زلب حادثه
نعره برآورد براي ابد
پلک تو شد باز و به روي دلم
پنجره گسترد براي ابد
هر گل سرخي که جدا از تو رست
زرد شود زرد ، براي ابد
غير دلت لشکر اندوه را
کيست هماورد براي ابد؟
يار تو عيار ز روز ازل
خصم تو نامرد، براي ابد
چشم تو در عين تحير شکفت
آينه پرورد براي ابد
دست تو از روز ازل زد رقم
بهر دلم درد، براي ابد
مست شد از باده ي روشنگرت
اين دل شبگرد براي ابد
صبح ازل مهر تو در من گرفت
شعله ورم کرد براي ابد !
از كتاب "سفرنامه گردباد"
+ نوشته شده در ۱۳۸۸/۰۶/۱۹ ساعت 13:55 توسط من
اینجا نخستین وبلاگ جدیام بود. بلاگفا که خراب شد، بخش عمدهای از مطالبم پاک شد. بخشی از مطالب پاک شده اینجا را توانستم بازیابی کنم و در یک «به رنگ آسمان» دیگر در «بیان» بارگزاری کنم. یک وبلاگ تازه هم با نام «در آن نیامده ایام» در بیان و اینستاگرام راه انداختم و هماکنون در آن حوالی مینویسم.