غزل زیبای دیگری از زیب النسا
گه چو
مجنون ز جنون دامن صحرا گیرم
گه چو لیلی ز الم طرّه ی لیلا گیرم
گه زنم
پنجه ی امید به سر پنجه ی یأس
گاه دامان تمنا به تمنا گیرم
گه به
ناخن جگر حوصله را بشکافم
گه ز بی حوصلگی دست اطبا گیرم
گاه از
آتش دل نور به ظلمت بخشم
گاه از بخت سیه پرتوی بیضا گیرم
گاه در
بتکده زنّار حمایل سازم
گاه در کعبه ی دل روی مصلا گیرم
گه چو
فرهاد دل سنگ به فریاد آرم
گاه چون تیشه بغل با دل خارا گیرم
گاه چون
شمع ز سر تا به قدم در گیرم
گاه از خون جگر ساغر و صهبا گیرم
گاه از
ناله ی دل، کوه درآرم به فغان
گاه از گریه، قرار از دل خارا گیرم
چه کنم
بخت زبون چرخ جفا پیشه ی من
از ضعیفی نتوانم ره عقبا گیرم
آبرو
ریخته ام بس ز مذلت بر خاک
خواهم آتش شوم و در همه اعضا گیرم
برخلاف
اثر معجزه، ناسور کند
مرهم زخم جگر گر ز مسیحا گیرم
از
گدایان توام شاه خراسان! مددی
که چو مرغان حرم در حرمت جا گیرم
بیش از
این نیست مرا طاقت دوری ز درت
همتی ده که به راهت سر سودا گیرم
نیست
مخفی چو مرا طاقت گفتار آخر
پا به دامان کشم و دامن مولا گیرم
حالا در این مورد اگر در صده های آینده کسی مخالفتی داشت من حاضرم با او بحث کنم!
دو: مصرع نخست بیت نهم : «چه کنم بخت زبون چرخ جفا پیشه ی من» یا اشتباه نقل شده است، یا رسا نیست، یا من متوجه نمیشوم. البته معنای کلی مصرع تقریبا مشخص است. اما به نظرم ضعف تالیف دارد.
سه: شاعران بزرگ، به تعداد ابیات هم توجه دارند. هم به تناسبش با مفهوم غزل، هم به اینکه عدد، عدد مقدسی باشد. پس بیاندیش!

اینجا نخستین وبلاگ جدیام بود. بلاگفا که خراب شد، بخش عمدهای از مطالبم پاک شد. بخشی از مطالب پاک شده اینجا را توانستم بازیابی کنم و در یک «به رنگ آسمان» دیگر در «بیان» بارگزاری کنم. یک وبلاگ تازه هم با نام «در آن نیامده ایام» در بیان و اینستاگرام راه انداختم و هماکنون در آن حوالی مینویسم.